من ایلیا پیروزمنش هستم


وبلاگی برای مدرسه قرار شد بنویسم 

و نوشتم.


از این ماجرا خوشهال شدم چون اون موقع اصلا نمی دونستم وبلاگ چی است  من فقط کلاسای طراحی وب رفتم <اونم نصفه چون خیلی سخت بود >گفتم چشم می نویسم <یه طوری گفتم چشم که انگار کل وبلاگای دنیا رو خودم نوشتم گوگلم خودم طراحی کردم >رفتم خونه از مامانم کمک خواسم که ببینم اطلا چیه <نمی دونست چیه >نا امیدانه منتظر موندم بابام بیاد اومد یادم رفت بهش بگم اما چند روز بعد بهش گفتم اونم توضیح داد که چیه و به هزا ربدبختی وکتک یاد گرفتم بعد از این که 15تا پست نوشتم معاونمون بهم گفت که تا مسابقه چیزی نمونده ها گفتم تقریبا چند روز گفت 15 روز من فردای اون روز هم می رفتم قم مسافرت توی قم هرروز نوشتم تا اینکه بتونم توی مسابقه کم نیارم الان این صفحه رو توی قم می نویسم وفکر می کنم که بتونم اگر 20نفر شرکت کنند از 20نفر نفر 2بشم و بسیار خوشحال هستم از این ماجرا 



لطفا برای من دعا کنید ؟؟؟؟؟؟